خیال واژه

ساخت وبلاگ
می گفتم خبرت پشت تلفن آمار نده، اس ام اس می دهی حواست باشد اسم کسی را نبری، آدرسی را لو ندهی. به گوشش نمی رفت که نمی رفت. می گفتم تنها نرو. تنها گیر می افتی. می گفت آنکه گیر می افتد تویی و هفت جدت. تصویر چشمهای روشنش یک لحظه تنهایم نمی گذارد. چایی مزه زهر مار می دهد، غذا مزه آشغال و دهان من مزه خون. غذا را می ریزم توی سطل آشغال و اشکها و درماندگی ام را با خودم می برم حمام. اشکهایم با آب داغ قاطی می شود. نگاهی به پاهایم می اندازم. کبود و خون مرده شده اند. کتفم درد می کند. قلبم تیر می کشد و توی سرم بازار مسگرها برپاست. یعنی چه بلایی سرش می آورند؟ چقدر گفتم مراقب باش. چقدر گفتم خبر مرگت تنها نرو. حالا ما این بیرون چه خاکی توی سرمان بریزیم؟ از کی خبر بگیریم؟گه بزنند به عمر و جوانی ما. چه چیزها که ندیدیم. چه شبها که از دلشوره تا صبح مثل ماز زخمی به خودمان نپیچیدیم. واقعا راست می گویند که هیچکس در این دنیا اندازه ی ما برای یک ذره زندگی نمرده است. خیال واژه...
ما را در سایت خیال واژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khialevajeo بازدید : 87 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 17:38